سفارش تبلیغ
صبا ویژن


اسلامی بودن

اسلامی بودن انقلاب ما نقطه قوت ان است نقطه ای که باعث شده این انقلاب با دیگر انقلاب ها متفاوت باشد و بتواند حوزه جفرافیایی ایران را درنوردد و به سایر جهان نیز سرایت کد.
کجایند آنهائیکه میگویند مذهب فقط مال پیرمردها و پیرزنها و جنوب شهری هاست. نهضتی که روستائی و شهری،کارگر و کشاورز،دانشجو و استاد،وکیل و کارمند،همه و همه در آن شرکت دارند.اساسا غیر از مذهب و آن هم مذهبی مانند اسلام، کدام نیرو میتواند اینچنین انقلابی را بوجود بیاورد؟
من بتدریج این امید در دلم زنده میشود که این انقلاب به ایران محدود نمیماند،هفت صد میلیون مسلمان را در بر خواهد گرفت و چه افتخاری برای ایران خواهد بود که یک انقلاب اسلامی از ایران شروع بشود و تمام کشورهای اسلامی را زیر نفوذ خودش بگیرد،که مطمئنا خواهد گرفت.
انقلابی با روح اسلامی



معنای اینکه انقلاب اسلامی بوده این نیست که همه شرکت کنندگان در این انقلاب بدون استثناء روح اسلامی داشته و یا همه آن کسانی هم که گرایش اسلامی داشته اند، گرایش اسلامیشان بیک اندازه بوده است.نه،ما روح و گرایش را در مجموع و در کل نهضت در نظر می گیریم و بر این اساس است که میگوئیم آنچه روح این نهضت را تشکیل میداده و استوانه این انقلاب به حساب میآمده،اسلام و اسلام گرائی بوده است.شما اگر انقلاب صدر اسلام را هم در نظر بگیرید باز هم نمی توانید بگوئید که در آن انقلاب،فقط مسلمین شرکت داشته اند.در همانجا هم موارد متعددی میتوان پیدا کرد که شرکت اقلیتهای مذهبی و همکاری آنها را با مسلمانها نشان می دهد.مثلا در ایران قبل از ورود اسلام در کنار اکثریت مذهبی که زرتشتیها بودند،اقلیتهای مذهبی مثل یهودیها و مسیحی ها و مانویها وجود داشتند.در نبردهای مسلمین در ایران،این اقلیتها با مسلمین همراه و همدست بودند،چرا؟به این دلیل که آنها از دست مذهب حاکم،فوق العاده رنج می بردند و دریافته بودند که اگر اسلام حاکم بشود،با اینکه باز هم به صورت اقلیتی باقی خواهند ماند،ولی بودن در زیر لوای اسلام به مراتب بهتر از باقی ماندن در زیر لوای دین دیگری است.
تاریخ نشان میدهد که اقلیتهای مذهبی در ایران ساسانی مخصوصا یهودیها (1) وقتیکه مسلمین آمدند به آنها کمکهای فراوانی کردند.در مصر هم وضع بدین منوال بود.در آنجا مسیحیان در اکثریت بودند و یهودیها از دست مسیحیها هیچ گونه آزادی نداشتند،با آمدن مسلمانان،یهودیان به کمک مسلمین شتافتند. پس این اقلیتها در پیروزی مسلمین نقش داشتند ولی این مقدار نقش داشتن سبب نمی شود که بگوئیم نهضت صدر اسلام نهضت مشترک یهودی-اسلامی بوده است.زیرا روح نهضت را اسلام تشکیل میداد.در نهضت فعلی ما هم وضع بهمین منوال است.در این نهضت هم اقلیتهای غیر مسلمان،اعم از اقلیتهای مذهبی و اقلیتهای سیاسی،شرکت داشتند.اما آنها به دلیل اینکه اقلیتشان نا چیز بود (2) قهرا نقش عمده و تعیین کننده ای نداشتند.

مسئله مهمی که در این میان قابل توجه است و به قسمت دوم این پرسش مربوط میگردد،بررسی نقش پاره ای اقلیتها،بخصوص اقلیتهای ماتریالیست است.تردیدی نیست که از میان این گروهها نیز افرادی کشته شده اند و علی القاعده بسیاری از آنها هم صداقت داشته اند.در اینجا کاری به درصد این کشته شدگان (3) و تعداد آنها ندارم.اما توجه به این نکته اهمیت دارد که هرگاه یک جوان مسلمان شهید میگردید،موج عظیمی در جامعه اسلامی ایجاد میکرد،حال آنکه وقتی یک کمونیست کشته میشد،این نگرانی ایجاد میشد که نکند ما بطرف کمونیست شدن پیش برویم.یعنی کشته شدن این افراد،عامل حرکت که نبود هیچ،تا حدی هم عامل توقف به حساب می آمد.
در گذشته این سؤال مطرح بود که چرا رژیم کوشش دارد به مسلمانان مبارز،انگ کمونیست بودن بزند؟اگر مارکسیسم موج خیری می بود،محال بود که رژیم مسلمانان مبارز را مارکسیست بنامد.علت اینکه رژیم کار مسلمانان را با بر چسب مارکسیست اسلامی تخطئه میکرد این بود که از یک سو نمی توانست مسلمان بودن آنها را انکار کند و از سوی دیگر تلاش میکرد جلوی موجی را که مسلمان بودن آنها در جامعه ایجاد میکرد با مارکسیست نشان دادن آنها بگیرد.واقعیتهای جامعه ما نشان میدهد که سهم گروههای مارکسیست در جامعه ما سهمی منفی بوده است.این را تاریخ ما نیز بخوبی گواهی میدهد،اصرار محافل امپریالیستی برای کمونیستی جلوه دادن نهضت ما به این خاطر بود که آنها میدانستند با زدن این برچسب،موج سوء ظن و تردید در جامعه ما برانگیخته میگردد و از شدت و حدت انقلاب تا حد زیادی کاسته میشود.
از اینها گذشته حتی اگر برای همه گروهها و دستجات،سهمی در نظر بگیریم،و سهم همه آنها را هم مثبت فرض کنیم و بپذیریم که بسیاری کشته شدگان آنها،صداقت داشته اند،باز این مسئله اساسی مطرح میگردد که آیا بحث از سهم داشتن یا نداشتن مفهومی دارد یا نه؟
اگر انقلابی بتمام و کمال بثمر برسد و موقع بهره دهی و میوه- چینی آن باشد، بطوریکه هیچ مسئله دیگری جز میوه چیدن و بهره- گیری مطرح نباشد،در آن حال جا دارد که همه گروهها و افرادی که سهمی در به ثمر رساندن انقلاب داشته اند،سهم خود را مطالبه کنند.درست مثل درختی که عده زیادی در کاشتن و پرورش دادن آن سهم داشته اند و در موقع میوه دهی هر کس میگوید سهم مرا بدهید تا بروم.اما واقعیت این است که انقلابی آغاز شده و تازه یک مرحله را طی کرده است و هنوز مراحلی را در پیش دارد.در میان گروههائی هم که در آن شرکت داشته اند اکثریتی وجود دارد و اقلیتی.و این گروهها تا یک مرحله با هم وحدت نظر داشته اند و از آن مرحله به بعد گروهی مدعی است که این انقلاب را در فلان مسیر باید حرکت داد و برد و دیگران میگویند که نه، این انقلاب در آن مسیر نباید برود،بلکه در مسیر یا مسیرهای دیگر باید سیر کند.به عبارت دیگر در نقطه شروع این انقلاب،عده زیادی با یکدیگر همراه بودند و تا یک منزل و یک مرحله که سقوط رژیم بوده است،همه با یکدیگر وحدت نظر داشته اند،اما بعد از تحقق این مرحله،اختلاف نظرها پیدا شده است.می پرسیم آیا انقلاب فقط برای این بوده که رژیم سقوط بکند؟آیا همین قدر که رژیم سقوط کرد دیگر همه چیز درست است و انقلاب به ثمر رسیده و میوه داده است؟
هر انقلابی دو جنبه دارد،یکی جنبه ویران کنندگی و دیگر جنبه سازندگی یعنی آن جنبه که مشخص میکند جامعه آینده چگونه و بر اساس چه الگوئی باید ساخته شود.وقتی انقلابی مرحله دوم خود را تازه شروع کرده و هنوز تا به ثمر رسیدن آن زمان زیاد و تلاش زیادی لازم است،صحبت از تقسیم غنائم و دریافت سهم، عجولانه و نابخردانه است. انقلاب تجزیه بردار نیست که بگوئیم یک قسمت آنرا بشما میدهیم و یک قسمت را بدیگری.انقلاب شبیه قافله ایست که مسیری را طی میکند.این قافله یا باید از این راه برود و یا از آن راه،یا باید مثلا در مسیر اسلام حرکت بکند یا بکلی راه خودش را عوض کرده و از راه دیگری-مثلا کمونیسم- حرکت بکند.در مرحله سازندگی جای این بحث نیست که بگوئیم آنهائی هم که از اول نظریات کمونیستی داشته و تا مرحله سقوط رژیم سهمی داشته اند،باید سهمشان را بگیرند.انقلاب شبیه نهر آب نیست که بگوئیم این نهر تا اینجا آمده،از اینجا یک قسمتش را بشکل جوئی جدا می کنیم و به یک عده میدهیم تا بروند در زمین خودشان بریزند.این امر تنها در صورتی شدنی است که بگوئیم مملکت را تجزیه کنیم و قسمتهای مختلف را به اشخاص و گروههای مختلف بدهیم،و البته این کار غیر ممکن است.
نمی توان انقلاب را در آن واحد در دو مسیر متناقض بحرکت درآورد.حرکت در دو مسیر متناقض مساوی است با نابودی انقلاب.


منبع: پایگاه حوزه






تاریخ : جمعه 91/11/20 | 9:40 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.